۱۳۹۸ مهر ۲۶, جمعه

مشارکت فعال زنان،

 در تکاپوی جامعه مسأله ای است که از دیرباز با موانع و مشکلات فراوانی روبه رو بوده است. به طوری که این موانع در قالبهای مختلف اجتماعی، مذهبی و ... جلوه نموده و از زنان، موجودی ثانویی ساخته است و از تکاپوی اجتماع به زاویه و کنج خانه ها محبوس ساخته تا روزگار ما که زنان به خاطر دور ماندن و جدا شدن از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، دچار رکود فکری گردیدند؛ چندان که اگر حتی جامعه نیز اجازه دهد، به طور فعال در مسائل اجتماعی نمی توانند شرکت نمایند. البته باید اذعان داشت که قصد نداریم در این مقاله به زن به صورت فردی اصالت ببخشیم. آن طوری که جامعه غربی زن را از چارچوب خانه، به کارخانه و خیابان کشید و به بهانه استقلال و تشخّص، به منجلاب تمایز و انفکاک از خانه کشاند. بلکه اصالت بخشیدن به زن در مقامی که باید باشد و به عنوان یک عضو اصلی از نهاد خانواده. چرا که زن نقش بزرگی در 
اجتماع دارد و مظهر تحقق بخشیدن به آرمان بشر است و به قول امام(ره) «از دامن زن مرد به معراج می رود».
موانع و مشکلات بر سر راه مشارکت زنان در فعالیتهای جامعه، دارای ابعاد و جنبه های متعددی است. به طوری که بعضی از این موانع در تمامی جوامع و شرایط متفاوت فرهنگی، دارای ساختار مشابهی است و بعضی دیگر با توجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقلیمی ... متفاوت دارای بافتی
گوناگون می باشند.
برای اینکه بتوان به طور دقیقتر به بررسی مسائل و موانع مشارکت فعال زنان در مبانی جامعه بپردازیم، ابتدا این موانع را در دوسته کلی تقسیم بندی نموده و سپس به توضیح عناصر جزئی تر آن می پردازیم.

1ـ موانع درون زا

این دسته موانع مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی، به موانعی اطلاق می گردد که عمدتا طبیعت درون پویی داشته و جزء لاینفک ساختار و جنسیت زنان است که عبارتند از:

الف ـ ساختار جنسی زنان

واضح است زنان از لحاظ بافت جسمی و فیزیکی نسبت به مردان دارای تفاوتهای ویژه ای می باشند و به همین لحاظ دارای موانع و محدودیتهای خاص برای مشارکت در مسائل و کارآیی لازم برای انجام بعضی از امور می باشند، همچنان که مردان از همین بعد دارای محدودیت هستند. البته این مانع نباید به عنوان یک ضعف و نقصان تلقی گردد، هر چند این گونه تلقی نشده است، به طور مثال زنان از لحاظ فیزیکی و جسمی قابلیت شرکت در بعضی از امور و فعالیتها را که نیاز به توانایی جسمی و فیزیکی ویژه دارد دارا نمی باشند و قطعا این مطلبی نیست که محیط پیرامون و شرایط اقلیمی به وجود آورنده آن باشند، بلکه یک خصلت ژنتیکی و فطری است همچنان که در اکثر موجودات دیگر این خصلت وجود دارد.

ب ـ موانع ناشی از وظایف

ویژه زنان
بعضی از موانع موجود بر سر راه مشارکت زنان در تکاپوی اجتماع، نشأت گرفته از وظایف ویژه است که بالطبع به زنان محول گردیده است؛ مانند زایمان، شیر دادن و ... از این رو به لحاظ اینکه طبعا این گونه وظایف از عهده مردان خارج است، زنان دچار مسائل و محدودیت گردیده اند به طوری که وقتی یک زن در طول دوران خانه داری، به بیش از ده زایمان مبادرت می ورزد و بالطبع برای هر زایمان بخواهد به مسائل و وظایف پیرامون آن مانند شیر دادن، تربیت و ... بپردازد، عملاً
هیچ گونه فرصت و وقت باقی مانده ای نخواهد داشت تا به امور دیگر مانند شرکت در فعالیتهای اجتماعی و کسب دانش و معرفت بپردازد. لذا زنان موجوداتی خواهند بود که وظیفه ای به جز تولید نسل نخواهند داشت و وقتی مهمترین و اصلی ترین تولید آنان، تولید نسل و کودک است و به همین خاطر از تمامی غرائز مثبت و منفی تهی گردیده و تنها با قواره بیرونی و پوسته ظاهری مورد توجه می باشنداز یک طرف به عشوه گری و مشاطه گری می پردازند و از طرف دیگر به تولیدات خود که همان کودک است، سخت احساس وابستگی و نیاز می کنند چرا که این تنها وسیله ای برای «شدن» و «بودن» است و لذا قبل از اینکه احساس مادری باشد، احساس هویت داشتن و بودن است و در واقع نوعی احساس مالکیت خواهد بود که جانشین احساس مادری شده است. چندان که وقتی بچه ها بزرگ می شوند و به موقعیت و مقامی و منزلتی دست می یابند، معمولاً این مادران هستند که احساس رضایتمندی می کنند و احساس بودن می کنند، چون در طول دوران گذشته (زایمان، شیردهی، تربیت ...) مادر تمامی بودن خود را در فرزندان خلاصه کرده است بدون اینکه زمانی و فرصتی برای رسیدگی به خود و تعمیق معارف و دانش خود داشته باشد و زمانی فرا
می رسد که می بیند، فرزندان بزرگ شده اند و از خودش جز موجودی فرسوده باقی نمانده است و از این رو است که «شدن» و «بودن» فرزندان را در شدن خویش احساس می کند و احساس می کند که خودش به ثمر رسیده است. این احساس وابستگی و نیاز در زنان که مهمترین وظیفه خود را در تولید نسل می دانند و قطعا ناشی از تبعیضات جنسی است، موجب خواهد شد که زنان از رشد و تعالی فاصله بگیرند و همچنین فرزندان مستقلی نیز تربیت نکنند؛ چرا که در این گونه روابط، مادران اجازه مستقل شدن، آگاه شدن و در نتیجه آزاد زیستن و اندیشیدن را به فرزندان خود نمی دهند.

2ـ موانع برون زا

این دسته از موانع، موانعی هستند که رابطه ای با جنسیت زنان ندارد، بلکه موانعی هستند که در طول دورانهای گذشته، به لحاظ مسائل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی ایجاد گردیده و امروزه جزئی از شاکله شخصیتی جوامع گردیده اند. یا به عبارت بهتر، جزئی از فرهنگ عمومی اجتماع شده اند؛ تا آنجا که اکثریت زنان نیز این مسائل را به عنوان یک پدیده طبیعی پذیرفته اند:

الف ـ فرهنگ و باورهای

عمومی
جایگاه و شخصیت زن در اذهان و باورهای عمومی هر جامعه، نشان دهنده میزان اهمیت و منزلت زنان در آن جامعه است. به طوری که تصویری را که فرهنگ عمومی یک ملت از زن ارائه می دهد، در واقع نگرش و دیدگاه مردم آن جامعه به زن می باشد و این تصویر را در برخوردها، آداب و رسوم، سنتها، ادبیات و ارزشهای شایع و ... آن ملت می توان ارزیابی نمود. امروزه در جوامع، اغلب صفات انسانی به نام مردان ثبت شده است و جزء صفات مردانه محسوب می شوند. مانند خوش خلقی، شجاع بودن و
سختکوشی، صفات مردانه است، و بر عکس آسان گیری، چشم پوشی، بی وفایی و ... صفاتی زنانه محسوب می شوند! به طوری که اگر نگاهی به چهره زن در ادبیات فارسی داشته باشیم، دیدگاه جامعه ملی ایران را نسبت به زن در گذشته و امروز درخواهیم یافت؛ چنان که یکی از نقطه های مشترک ادبیات ما با فرهنگ عمومی، تلقی بدبینانه ای است که از هر دو سو نسبت به زن شده است و در ادبیات ملی که زبان گویای فرهنگ عمومی جامعه است، زن به عنوان نماد سستی و ضعف و ترس قلمداد می گردد و در همه جا و همه زوایای گوناگون آثار ادیبان و شاعران دیروز و حتی امروز، زن عنصری شکننده و ناپایدار است و این مسأله تا بدان جا پیشرفت کرده است که برداشت منفی و ناصواب از شخصیت زن در روح و ذهن و زبان زنان شاعر و ادیب نیز رخنه کرده است.(1)
این فرهنگ عمومی ماست که زنان نیک و موفق را همیشه به مردان تشبیه کرده است و مردان بد همواره مانند زنان تلقی شده اند. چندان که بدترین صفت برای مردان مساوی با زن بودن و بهترین صفت زن مردانگی آن است:
زن در خور مهر و کین نباشدزن باشیم اگر چنین نباشد
زن رخنه گر یقین مرد استزن ناقصِ عقل و دین مرد است
(خواجه مسعود قمی)
اینگونه برخورد در خصوص خاندان عصمت و طهارت نیز صورت گرفته است. چنان که عمان سامانی، در نقل حوادث کربلا و در مقام ستایش و شرح احوال حضرت زینب(س)، می سراید:
زن مگو، مردآفرین روزگارزن مگو، بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو، خاک درش نقش جبینزن مگو، دست خدا در آستین
...
آنچه از فرهنگ عامه و باورهای عمومی مردم برمی آید، آن است که گویی زن را خداوند فقط برای خانه داری خلق کرده است و شجاعت و دلاوری زنان در فرهنگ عمومی پدیده ای غریب می نماید؛ چرا که همواره آن را، «ضعیفه» نامیده اند و اگر بگوییم «زنی شجاع»، صفتی را به موصوفی نسبت داده ایم، که بعید است و باید بگوییم زن مگو بلکه فلان ...
حال به خوبی روشن است که چرا زنان در یک چنین باور و فرهنگ عمومی نمی توانند جایگاه واقعی و حقیقی خود را دریابند و همواره به عنوان موجودی ثانوی قلمداد می گردند.

ب ـ ارزشهای شایع

ارزشهای شایع در هر جامعه و پایبند بودن به آنها در جامعه از دیدگاه افراد آن جامعه اهمیت فراوانی دارد. به طوری که بسیار اتفاق می افتد که نقص قانون وضع
شده از طرف دولت چندان در نظر مردم ضد ارزش تلقی نگردد ولی نقص ارزشهای شایع از نظر مردم شدیدا ارزیابی منفی ایجاد می کند. ارزشهای شایع در بین مردم دارای یک منشاء و ریشه خاصی نیست، بلکه بعضی از آنها ناشی از موقعیتهای جغرافیایی و اقلیمی، بعضی ناشی از مذهب و باورهای دینی و برخی نیز ناشی از سنتها و خرافات موروثی در این جوامع است. البته این ارزشها در جاهای مختلف از نظر شدّت و ضعف به یک میزان نیست اما آنچه در این مقوله مورد توجه است اینکه در اکثر جوامع ارزشهای شایع مربوط به زنان، دارای حساسیت ویژه ای است و متأسفانه بسیاری از مواقع این ارزشهای شایع در جهت محدود و محبوس کردن ناصحیح و غیر منطقی زنان ایجاد گردیده اند. مثلاً در بعضی از مناطق، زنانی که در بیرون از خانه کار می کنند در مظانِّ اتهام قرار دارند و از لحاظ ارزشهای شایع به غیر مسؤول یا غیر اسلامی بودن متهم می گردند.

پ ـ عدم تخصص و سواد

یکی از مسائل و مشکلات زنان در جوامع، عدم بهره مند بودن از تخصص و مهارتهای لازم و سطح سواد مورد نیاز است. و این مطلب خود ناشی از موانعی بوده که بر سر راه تحصیل و دست یافتن به تخصصهای لازم به وجود آمده است. چنان که در جوامع، تا دیروز زنان را از دستیابی به تخصص و تحصیلات به دلایل مختلف فرهنگی محروم کرده اند و امروز آنها را به خاطر عدم تواناییهای لازم علمی، فنی، مدیریتی و ... به باد استهزاءِ می گیرند. تا دیروز حضور و ظهور زنان در عرصه های فرهنگ و دانش، عیب بزرگ و نابخشودنی بود و زن موجودی بود که باید در کنج خانه ها و پستوها مخفی می ماند و امروز عقب ماندگی و ناتواناییهای متعدد زنان که زاییده همان طرز تفکر و شرایط است به استهزاء گرفته می شود.
امروزه علی رغم پیشرفتهایی که در وضعیت آموزش در سطح جهان به وجود آمده است، در سال 1369 قریب به 948 میلیون نفر از بزرگسالان در جهان (حدود 41 جمعیت) بی سواد بوده اند که بخش قابل توجهی از این رقم را زنان تشکیل می دهند. در همین سال، حدود 130 میلیون کودک در جهان دسترسی به آموزش ابتدایی نداشته اند که 61 درصد آن یعنی 81 میلیون آنها از دختران می باشند. در 29 کشور جهان در سالهای 68ـ1364 (89 ـ 1985)، کمتر از 30 درصد از زنان قادر به خواندن و نوشتن بودند و متأسفانه باید اذعان داشت که از این کشورها، تعداد قابل توجهی کشورهای مسلمان می باشند.
بنابراین طبیعی است زنی که به لحاظ عدم تخصص و تحصیلات لازم از مسؤولیتهای انسانی اش تهی می گردد، حتی امکان لازم و کافی بروز غرائز طبیعی مثبت و منفی را هم نخواهد داشت. چه رسد به اینکه در جامعه بخواهد اعتلا و رشد یابد. البته رشد کرده اند، منتها از آن به بعد که بیشتر مورد توجه و تشویق مردان قرار گرفته اند و بیشترین تجربه ای که اندوخته اند، آن است که با قواره های جسمی و ظواهر دلفریب جلوه نمایند. غیبت زنان از صحنه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در طول اعصار گذشته موجب گردیده است که آنان دچار رکود فکری گردند و این رکود فکری سر از یک دور باطل درآورده است پرواضح است که سهمی که زنان در مسؤولیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و ... نسبت به مردان دارند، بسیار محدود و مختصر است. به طوری که از جدول 1 ملاحظه می گردد، درصد تصدی زنان در مقامهای وزارتی و مقامهای ارشد، تصمیم گیری بر حسب مناطق مختلف جهان در سال 1366، بسیار محدود است.
منطقهسطح وزارتیچهار مقام ارشد
تصمیم گیری
کشورهای سوسیالیست و اروپایی شرقی6/4 درصد7/3 درصد
آفریقا5/2 درصد6/3 درصد
آسیا و اقیانوس آرام6/1 درصد2/2 درصد
آمریکای لاتین و جزائر کارائیب4 درصد6 درصد
اروپای غربی و سایر کشورها9/8 درصد5/7 درصد*

ت ـ باورها و برداشتهای دینی

از جمله مسائلی که در رابطه با زنان همواره بر سر آن مناقشه بوده است، برداشتهای متفاوت دینی در رابطه با زن، حجاب، فعالیتهای بیرون از خانه، تحصیلات و ... بوده است. چندان که در بین علمای اسلام همواره در رابطه با مسائل مذکور، اتفاق نظر وجود نداشته است. به طور مثال در مورد حجاب بعضی افراد تا آنجا پیش رفته اند که باید زن را در پستوهای خانه ها نگه داشت و زنان خود را هیچ گاه به اسم صدا نکرد؛ «مادر بچه ها»، «عیال» و «ضعیفه» یا به نام پسر بزرگ و ...
در مورد تحصیلات و سواد آموختن زنان برداشتهای متفاوتی از دین صورت گرفته است. به طور کلی در مورد تحصیلات زنان دو نظر متضاد وجود داشته است: یکی منع آموزش زنان به طور مطلق و دیگری دیدگاه آزادی تعلیم و تعلم است. در میان معتقدان به منع آموزش زنان، برخی آموزش زن را حرام و برخی مکروه می دانند و در میان موافقان، برخی واجب و برخی مستحب می دانند.
برخی گفته اند:
دختر چو به کف گرفت خامهارسال کند جواب نامه
آن نامه نشان روسیاهی استنامش چو نوشته شد گواهی است
نظامی گنجوی
در مقابل عده ای از علمای اسلام، آموزش زنان را همچون مردان می دانند و به استناد روایات معتقدند طلب علم برای زنان و مردان یک فریضه است و در این باب تفاوتی بین مرد و زن قائل نیستند.

ث ـ عدم خودباوری و اعتماد

به نفس
یکی از مقوله هایی که گریبانگیر زنان جوامع از جمله زنان جامعه ایران است، عدم خودباوری و اعتماد به نفس در مقابل مسؤولیتهای اجتماعی و بیرون از خانه است. چرا که در طول دورانهای گذشته، از نهاد خانواده گرفته تا پهنه اجتماع، این مسأله به زنان و دختران تلقین شده است که شما برای امور بیرون از خانه ساخته نشده اید و فرزند دختری که در یک خانه به دنیا می آید، با این باور عمومی و فرهنگ رشد می کند که «من دخترم» و این بدان مفهوم است که باید از بسیاری از امور بپرهیزم و این موجب می گردد که علی رغم اینکه زنان در بسیاری از امور از تواناییها و قابلیتهای خوبی برخوردارند، خود را باور نداشته باشند و این تا آنجا پیش رفته است که اگر زنانی در این بین به خودباوری رسیده باشند، متأسفانه ابتدا از طرف زنان مورد استهزاء و کنایه قرار می گیرند. خودباوری و اعتماد به نفس در زنان جامعه، باید از نهاد خانواده صورت بگیرد و این مسأله به صورت باور عمومی به سطح جامعه، تعمیم داده شود.

ج ـ مردسالاری

آنچه در اکثر جوامع وجود دارد، نهاد خانواده به صورت مردسالاری اداره می شود. حال این مرد ممکن است همان پدر خانواده باشد و بعد از آن در صورت از کار افتادگی پدر یا فوت او به وسیله پسر ارشد؛ اما اینکه مردسالاری به عنوان یک مانع برون زا در سر راه رشد و تعالی
زنان قرار دارد، مردسالاری به معنای صحیح آن نیست، بلکه مردسالاری بدین مفهوم که یک نوع دیکتاتوری کوچک در قالب خانواده، در اکثر جوامعی که هنوز نهاد خانواده چارچوب خود را حفظ کرده است و به صورت پدر یا مردسالاری اداره می شود. این مرد یا پدر است، که حرف اول و آخر را می زند و دیگران حتی در مقام مشورت هم قرار نمی گیرند و در این میان دختران و زنان از همه محروم ترند. چرا که در اکثر این گونه خانواده ها اگر کسی صلاحیت مقام مشورتی را دارا باشد، معمولاً فرزندان ذکور هستند، چون که پسر به دنیا آمده اند و قرار است فردا نقش همین پدر را در خانواده دیگری بازی کنند، والاّ ناخلف خواهند بود!
بدین گونه، جامعه ای که نهاد خانواده به صورت مردسالاری، آن هم به مفهوم دیکتاتوری آن، اداره می شود، زنان و دختران در این نهاد، معمولاً جزء افراد مستضعف و محروم خواهند بود. تا نهاد خانواده ای که به وسیله پدر و مردی اداره شود که مسؤولیت پذیر است و در مقابل تک تک افراد خانواده خویش احساس مسؤولیت در همه ابعاد فکری، معنوی و مادی می نماید.

نتیجه گیری:

موانع و مسائل موجود بر سر راه مشارکت زنان در جامعه، عمدتا یک پدیده برون زا است و به وسیله شرایط و مشخصه های ویژه پدید آمده است. بنابراین برای بررسی و شناسایی آن باید به عنوان یک متغیر برون زا با آن برخورد نمود. این موانع را باید، موانعی دانست که از شرایط پیرامون به زنان تحمیل گردیده است و امروزه به عنوان یک باور فرهنگی درآمده است. بنابراین اگر قرار باشد موانع موجود بر سر راه زنان را آن گونه از میان برداشت که به زن اصالت فرد
جدای از چارچوب نهاد مقدس خانواده ببخشد، پیش از این، جوامع غربی آن را در حد نهایت انجام داده و امروزه به عوارض سوء آن مبتلا گردیده اند. اما اگر این موانع را بخواهیم بدان گونه مرتفع سازیم که به زن اصالت واقعی ببخشد و جایگاه حقیقی و واقعی زن را در جامعه مشخص سازد، باید به اصلاح باورهای فرهنگی مردم و جامعه پرداخت. باورهایی که نشأت گرفته از عوامل و مسائل متعدد ملی، جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ... است و در حال حاضر ایجاد کننده رفتار در بین افراد است. رفتاری که از یک طرف زنان را به عدم اعتماد به نفس و خودباوری و ضعف کشانده و از آنان موجودی ثانوی ساخته است و از طرف مقابل مردان را، تافته جدا بافته و برتر می داند. باید باور فرهنگی مردم را اصلاح کرد که زن همانند مرد است و آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند و باید این باور را در مجموعه باورهای فرهنگی جامعه از جمله مردان ایجاد نمود که «زن نقش بزرگی در اجتماع دارد. زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش دهنده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج می رود. دامن زن محل تربیت بزرگ زنان و مردان است.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر