مسئولان، همان صحبتهای همیشگی را مطرح کردند که در هر برنامهای میتوان آنها را شنید؛ اما بیش از همه، روی استفاده از واژه «تابآوری» و آموزش «تحمل» تأکید داشتند
گویا زمان در اینجا مرده! تا دهدشت یکساعته رسیدیم. از دهدشت تا دیشموک، به دلیل وجود نواحی کوهستانی و جاده پرپیچوخم و خطرناک، سه ساعت در راه بودیم و در نهایت ساعت ۱۳ به دیشموک رسیدیم و در جلسهای در ساختمان اداره آموزش و پرورش شهر دیشموک به بقیه ملحق شدیم؛ جلسهای که برخلاف سایر جلسات اداری و با وجود حضور فرماندار، بخشدار، امام جمعه و مسئولان استانی و منطقهای آموزشوپرورش، بهزیستی و کمیته امداد و... اصلا شکل رسمی نداشت. حتی جای نشستن نبود و بهسختی میشد جایی در بین مسئولان و مردم پیدا کرد.
به گزارش راک نیوز از مرکز استان کهگیلویه وبویراحمد روزنامه شرق در گزارشی که خبرنگار این روزنامه به دیشموک داشته به موضوع خودکشی زنان در این منطقه پرداخته که در بخشی از این گزارش آمده است : دکتر مسعودیفرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی، ساعتی قبل پایگاه اجتماعی بهزیستی را با دو کارمند افتتاح کرده بود. مسئولان، همان صحبتهای همیشگی را مطرح کردند که در هر برنامهای میتوان آنها را شنید؛ اما بیش از همه، روی استفاده از واژه «تابآوری» و آموزش «تحمل» تأکید داشتند! حتی مدیرکل بهزیستی استان با انتقاد تلویحی از رسانهها، خودکشی را پدیدهای رایج در «همهجا» دانست که «قرار نیست بیش از اندازه به آن پرداخته شود» و رسانهها، چندین خودکشی در دیشموک را «بیشازحد بزرگنمایی و آن را حساس کردند». حجتالاسلام راوند، امام جمعه دیشموک نیز با اشاره به اینکه در تمام روستاهای این منطقه، ترک تحصیل به چشم میخورد، گفت: «از یکمیلیاردو ۴۰۰ میلیون تومان اعتبار پیشگیری از آسیبهای اجتماعی در استان، یک ریال به دیشموک اختصاص نیافته است». راوند همچنین از برگزارنشدن کارگاههای آموزشی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی انتقاد کرد و گفت: «از سال ۸۸ تا شش ماه گذشته، هیچ کلاس آموزشیای در این منطقه برگزار نشد و بیش از سه سال است آموزشوپرورش منطقه، از معاونت پرورشی محروم است».
بعد از جلسه اداری، سراغ موارد خودسوزی در شهر دیشموک را گرفتیم. مردم کاملا راحت از خودسوزی صحبت میکنند؛ انگار پدیدهای رایج و طبیعی است. سر اینکه از کدام مورد بازدید کنیم، با هم بحث کردند و از خلال صحبتهایشان به زبان محلی، میشد فهمید که تفاهمی روی انتخاب مورد ندارند؛ چون موارد دردناک بسیار است.
در نهایت به خانهای بدونِ مادر رفتیم. چهار بچه قدونیمقد در خانه بودند که تمام آنها شاهد خودسوزی مادر بوده و گُرگفتن، سوختن و داد و فریادِ مادر هنگام مرگ را به چشم دیده بودند. روز اتفاق، کوچکترین بچه خانه، چندینبار سراغ مادر میرود؛ گرسنه است و برنج میخواهد، اما نه غذایی در خانه هست و نه برنجی. دفعه آخر، مادر شرمسار از عدم اجابت خواسته طبیعی فرزند و از فقر مضاعف، پیت نفت را روی خود میریزد و خود را به آتش میکشد! در این خانه، نگاه حکمرانی میکند؛ نگاه کودک به ما، به پدرش و به مادربزرگش. تمام نگاههای آن لحظه در این خانه، یا غرق در اشک غوطهور بود یا در استیصالی بهتآور غرق شده بود.
در یکی دیگر از خانهها، با مادری صحبت کردیم که فرزندش همین دو سال پیش خود را سوزانده بود. اینجا، اکثر خانوادهها یک مورد خودسوزی داشتهاند. چند روز مانده به زایمان خودش را میسوزاند! مادر را به بیمارستان منتقل میکنند؛ اما بچه بعد از چند روز که در شکم مادر میماند و آن را بیرون نمیآورند، به همراه مادرش میمیرد. بیشتر کسانی که خودسوزی کردهاند، همان لحظه نمردهاند؛ ۴۰ کیلومتر و سه، چهار ساعت در راه پر از پستی و بلندی بوده تا به بیمارستان رسیدهاند و بعد فوت کردهاند. به همین دلیل، حتی موارد فوت مادر یا فرزند هنگام زایمان نیز زیاد گزارش میشد.
یکی از بهانههایی که باعث شده حداقل امکانات زیرساختی در این روستاها وجود نداشته باشد، بهانه «سدسازی» است. عضو شورای شهر دیشموک دراینباره گفت: «اگر سد بالیاب در بالادست سرگچ ساخته شود، روستاها و خانههای پراکنده زیردست و در محوطه سد مجبور به تخلیه خواهند شد و با تمرکز آنها میتوان خدمات بهتری برای این خانوادهها ایجاد کرد». با اینکه حوضه آبگیر این سد بسیار بالاست و به نظر میرسد نقطهای کلیدی برای احداث سد است، اما یکی از فعالان اجتماعی میگوید: «این سد ساخته نخواهد شد و فقط یک بلاتکلیفی ایجاد کرده و ۱۵ سال است به بهانه آن به روستاهای این منطقه خدمترسانی نمیکنند، جاده نمیزنند و برق نمیآورند».
بلاتکلیفی ناشی از ساخت این سد و در نتیجه نبود جاده و زیرساخت، بزرگترین مشکل برای ارائه امکانات و خدمات حداقلی به مردم این منطقه است. هیچکدام از روستاها مدارس ابتدایی به بعد را ندارند و همان مدارس ابتدایی نیز در کانکس است و معلمها در زمستان، بهسختی میتوانند به مدارس روستایی بروند. کیفیت آموزش نیز بهشدت پایین است. دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی، از خواندن روان و بدون لکنت یک خط از درسهای خود عاجزند. خانهها نیز فاقد کمترین امکانات از جمله برق و آب است. آب را از تهِ دره و با زحمت به خانه میآورند و هیچگونه وسایل بخصوصی ندارند. یکی، دو دیگِ کوچک و کتری و قوری و کمی قند و چای، تمام دارایی مردم این منطقه است. در یک مورد، به خانهای ۲۰ متری و تاریک برخوردیم که همزمان آشپزخانه، حال و پذیرایی، اتاقخواب و حتی طویله بود! چوبدستیهای زیادی در داخل و بیرون خانهها به چشم میخورد؛ برای چرای بُزها. مردم این منطقه فقط بز و الاغ دارند؛ بقیه حیوانات اهلی نمیتوانند در این کوهها دوام بیاورند. یکی از همراهان دستش را بین صورت من و خودش حائل کرد و در گوشم گفت: «با همین چوبی که حیوانات را میزنند، زنها را هم میزنند».
چهره زنها شکسته است؛ جایی دیگر، زنی ۷۰ساله با کولهای از هیزم از راه رسید. از او پرسیدم همیشه شما هیزم میآورید؟ گفت: «هیزمآوردن کار زنهاست؛ مردها عارشان میشود هیزم جمع کنند».
از بهبهان که به سمت دیشموک میآمدیم، راننده میگفت: «سالی یکی، دو بار خودسوزی زنان را داریم؛ معمولا با بنزین و نفت خودشان را میسوزانند و اکثرا با نفت، قرص هم میخورند. من هم اگر به راهی برسم که آخرین راه کُشتن خودم باشد، مجبور میشوم این کار را بکنم». از او پرسیدم حالا چرا خودسوزی؟ وقتی راههای دیگری برای خودکشی هست، چرا باید زجرآورترین نوع آن انتخاب شود؟ گفت: «اول هدفشان این نیست که خودکشی کنند، میخواهند ترسی در دل خانواده شوهر یا خود شوهرشان به وجود بیاورند. برخی نمیدانند خودشان را میسوزانند و فکر میکنند کسی هست نجاتشان بدهد؛ اما بعد میبینند نه! و تمام است».
راننده به نکته دقیقی اشاره کرد. از منظر جامعهشناسی خودکشی، فروپاشی اجتماعی، پاشیدگی اخلاقی و بربادرفتن رؤیاها زمینه اصلی خودکشی است؛ بنابراین خودسوزی، راهی است برای انتقال پیام و ابراز اعتراض! بهویژه که مورد خودسوزی، در کشورهای پیشرفته کمتر به چشم میخورد و در کشورهای درحالتوسعه آمار بالاتری دارد. به این معنا، خودسوزیهای پرسروصدای اخیر در جامعه ایران، حامل یک پیام خاص به جامعه است. درباره دیشموک این پیام میتواند نوعی از خشونت روانی و جسمی علیه زنان منطقه باشد، زیرا ازدواجهای اجباری، خونبس، کودکهمسری، ازدواج طایفهای، کتکزدن زنان و مواردی از این دست، بارها گزارش میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر