۱۳۹۸ فروردین ۶, سه‌شنبه

بزن باران برای رفع دردها
بزن باران برای رفع غمها
بزن باران برای بی نیازی
بزن باران برای عشق بازی

زدی باران چرا با نامردی
عجب خون به دل مردم تو کردی
نمیبینی که مردم داغ دارند
نمیبینی که چشمی زار دارند

هنوز از زلزله،فقر و نداری
درون سینه ها فریاد دارند
نزن باران دگر نایی نمانده
برای مردمم راهی نمانده

از آن مادر که سیلت برده فرزند
دگر قلب و تن و پایی نمانده
نزن باران که چشم مردمانم
خودش باران شده عیدی نمانده




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر